سخنان کوتاه و پرمعنا
سخنان کوتاه و پرمعنا

سخنان کوتاه و پرمعنا

فلسفی

جعفر محمدی : ریشه مشکلات ما:‌ همدیگر را دوست نداریم

نوشته : جعفر محمدی


- در شیرهای پرچرب، روغن پالم که برای سلامتی مضر است می ریزند و به مردم می فروشند.


- در اکثر تن ماهی ها ، روغن نباتی را به جای روغن ماهی می ریزند و به مردم می فروشند.

- قبل از زدوده شدن سموم کشاورزی از روی میوه ها ، آنها را می چینند و به مردم می فروشند.

- دو میلیون خودرو و سه میلیون موتورسیکلت معاینه فنی ندارند.

- 15 میلیون پرونده مفتوح قضایی در محاکم کشور در جریان است.

- از اول فرودین تا آخر دی سال گذشته ، فقط در تهران، ‌90 هزار نفر به دلیل نزاع به پزشکی قانونی تهران مراجعه کرده اند. آمار کل کشور بیشتر است.

- در تعطیلات عید فطر که جاده های شمال به دلیل کثرت مسافران قفل شد، برخی فروشندگان بین راهی، یک بطری آب معدنی را تا 10 هزار تومان به مسافران مانده در راه فروختند.

- ... .

این لیست را می توان همچنان ادامه داد اما واقعیت این است که با فهرست کردن رنج هایی که می بریم ، کاری از پیش نمی رود.
پس چه باید کرد؟

شاید بهتر باشد کارخانه هایی که لبنیات آلوده به پالم به مردم می دهند را پلمپ کنیم و تولید کنندگان متقلب تن ماهی را به مجازات های نقدی سنگین ( نه! خیلی سنگین) محکوم نماییم.

شاید بهتر باشد از همین امروز، علاوه بر پارکینگ های شهر، بیابان های اطراف شهرها را هم تبدیل به پارکینگ کنیم و همه خودروها و موتورسیکلت های فاقد معاینه را به پارکینگ های شهری و بیابانی منتقل کنیم.

شاید یکی از راهکارهای لازم برای کاهش تعداد پرونده های قضایی این باشد که تعداد قضات بیشتری در دستگاه قضایی استخدام شوند یا شعبات پزشکی قانونی را برای تسریع در کار مراجعه کنندگان بیشتر کنیم.

گرانفروشانی که آب معدنی را چندین برابر قیمت فروختند حتماً باید به تعزیرات معرفی شوند. شاید بد نباشد که از این به بعد، نهادهایی مانند هلال احمر در شرایط مشابه ، آب و غذا به مسافران برساند.

همه این ها راهکارهایی هستند که می شود درباره شان فکر کرد، برایشان همایش گذاشت، مصوبه و بودجه گرفت و عملیات اجرایی شان را محقق ساخت اما واقعیت این است که در کنار همه این کارهای اجرایی - که در جای خود لازم اند - باید به سراغ "ریشه مشترک" همه این مشکلات رفت.

اما به نظر می رسد ریشه مشترک ریختن روغن پالم در شیر و گران فروختن آب به مسافران جاده چالوس و نزاع های خیابانی ، این است که "ما همدیگر را دوست نداریم".
اگر مدیر فلان کارخانه تولید لبنیات، مردم را دوست می داشت، با خود می گفت که درست نیست آنها با خوردن لبنیات کارخانه من دچار چربی اضافه و بیماری شوند.

آن کشاورزی که میوه های آلوده به سم تحویل مردم می دهد،‌ اگر همنوعان خود را دوست داشت، با خود می گفت که درست نیست خانواده ها به هوای این که دارند میوه های پر از ویتامین می خورند، ذره ذره سم بخورند و در دراز مدت به انواع سرطان ها دچار شوند.

آن مغازه داری که فرصت در راه ماندگی مردم را برای گرانفروشی مغتنم دانست،‌اگر مردم را دوست داشت ،‌به آنها به چشم شکار نگاه نمی کرد و ... .

چرخه "دوست نداشتن همدیگر"‌ ، در حالی همه ما را می بلعد که هر کس فکر می کند در حال زرنگی و برنده شدن است و به این نمی اندیشد که اگر من امروز آب معدنی را به 10 برابر قیمت بفروشم، فردا خودرویی سوار می شوم که کارگر خط تولیدش چون مردم را دوست ندارد، فلان پیچش را محکم نبسته است و آن کارگر هم شیر پالم دار می خورد تا زودتر سکته کند و و رئیس کارخانه لبنیات هم سر یک چهار راه با یک راننده  تاکسی سر بوق زدن دعوا می کند و مصدوم می شود و آن راننده تاکسی هم به پست تعمیرکاری می خورد که روغن تقلبی به ماشین اش می ریزد و این قصه همچنان ادامه می یابد و هر کدام از ما ، دیگری را قربانی می کنیم و قربانی دیگری می شویم.

"همدیگر را دوست بداریم" ؛ این کلید حل معماست و راهگشای بسیاری از معضلات اجتماعی است که درگیرش هستیم.

 اگر به همان اندازه که به لایه های رویی مشکلات می پردازیم،‌ به ریشه مشترک شان توجه کنیم و آن گاه از خود بپرسیم چرا دوست نداشتن همدیگر،‌ این همه فراگیر شده است و سپس به همین یک سوال و پاسخش بپردازیم، جامعه ایران ،‌جای بسیار بهتری برای زندگی خواهد بود.

پی نوشت1:

این عکس ، یکی از زیباترین عکس هایی است که دیده ام. کسی که این کاغذ را روی در خانه اش چسبانده ،‌ حتماً انسان مهربانی است و مردم را دوست دارد.

همدیگر را دوست نداریم

ای کاش همه ما این گونه بودیم و البته می توانیم این گونه باشیم زیرا مهربانی در ذات بشر است.
حتی اگر از منظر نفع گرایانه هم به موضوع بنگریم، نهایتاً این مهربانی ها به نفع خودمان است. 

پی نوشت 2:

برای مهربان بودن با یکدیگر ، منتظر نباشید دولت بیاید و فرهنگ سازی کند تا ما همدیگر را دوست داشته باشیم. از همین امروز به اصالت انسانی خویش برگردیم، انسان ها را دوست بداریم و رفتار مهربانانه تری داشته باشیم،‌به همین سادگی. باور کنید زندگی خودمان هم راحت تر می شود.


منبع : عصر ایران

جعفر محمدی : مردم فقط "کارآمدی" می خواهند. این را می فهمید؟!


6 نکته درباره "من روحانی هستم"
وقتی می شود درباره رئیس جمهور کشور ، بدون هیچ مجوزی فیلم ساخت - که اساساً اشکالی هم ندارد - قاعدتاً باید درباره دیگران و از جمله حامیان پشت پرده " من روحانی هستم" نیز فیلم ساخت و واقعیت ها را در قالب مستندهایی به تصویر کشید.
عصرایران ؛ جعفر محمدی - وقتی موضوع مستند "من روحانی هستم" در جامعه مطرح شد ، برخی دوستان و کاربران عصرایران پیشنهاد کردند در این باره مطلبی بنویسم. ولی از آنجا که فرصت دیدن فیلم را نداشتم ، طبیعتاً نمی توانستم درباره فیلمی که ندیده ام ، چیزی بنویسم ، هر چند که این روزها ، بسیاری از کسانی که له یا علیه آن حرف می زنند ، یک بار هم ندیده اند و صرفاً به شنیده ها بسنده می کنند!6 نکته درباره

اما بعد از تماشای این فیلم یک ساعته ، نکاتی چند را قابل تأمل یافتم:

1 - شهرت "من روحانی هستم" ، بیش از آن که مدیون ساخت و فرم و محتوایش باشد ، رهین سر و صدایی است که برایش به راه انداخته اند و اگر این هیاهو نبود، همین چند سطر را هم درباره اش نمی نوشتم.
تهیه کنندگان این مستند ، باید سپاسگزار دولتی هایی باشند که که مبلغان رایگان فیلم شان شدند و دیده و ندیده علیه آن سخن گفتند!
این ماجرا برای چندمین بار ثابت کرد که دولت یازدهم، در مواجهه تبلیغاتی با رقبای تندرو ، همچنان مغلوب است و همچنان ناشیانه بازی می کند، بسیار ناشیانه.

2 - وقتی فیلم را دیدم ، یاد انگلیسی ها افتادم که برای آن که یک حرف نادرست را به مخاطب القاء کنند ، صد سخن درست می گویند تا لفافه ای باشد بر حرف و نیت اصلی!
روش انگلیسی ، همچنین نسخه مجرب "گفتن بخشی از واقعیت" راتوصیه می کند و اصلاً توجهی ندارد که گفتن بخشی از واقعیت ، در ذات خود تفاوتی با دروغگویی ندارد.
برخی از داخلی ها در این زمینه خوب پیشرفت کرده اند! "من روحانی هستم" ، پر است از تعریف و تمجید از روحانی ، به ویژه در نیمه نخست آن - که نیمه اثبات حسن نیت است - و در میان این همه ذکر خیر ، شیطنت های خودشان را هم کرده اند.

3 - تقاضاهای صورت گرفته برای برخورد قضایی با این فیلم، فاقد وجه است. گروهی با هر نیت ، مستندی ساخته و حرف خود را گفته اند. از منظر حقوقی هم رعایت کرده اند که مشکلی نداشته باشد.
گیریم که در روایت شان از زندگی و زمانه حسن روحانی ، خواسته اند مطالب دلخواه شان را القا کنند. جوابش که دادگاه و برخوردهای سلبی نیست!

متأسفانه توصیه به برخورد، گاه از جانب کسانی صورت گرفته که در سخن داعیه دار آزادی بیان هستند. تولید این فیلم نیز، مصداقی از آزادی بیان است و کسی قانوناً حق ندارد کسانی که در یک فرایند مدنی سخن می گویند را تحت تعقیب قرار دهد. پاسخ سخن ، سخن است نه چماق.

توصیه می شود آقایانی که خواستار برخورد سلبی و قضایی با "من روحانی هستم" هستند ، به جای این رویکرد، آن را نقد کنند؛ این به نفع همه است و به نفع فرهنگ گفت و گو.

4 - حامیان اصولگرای این مستند، حرف های امروزشان در باب لزوم پاسداشت آزادی بیان را خوب به یاد داشته باشند. این بسیار مضحک است که آنها همواره علیه کتاب ها ، رسانه ها و فیلم های غیر همسو با خودشان ، شاخ و شانه بکشند و خواستار توقیف و برخورد شوند و حتی از تجمع خیابانی هم برای لغو اکران یک فیلم نیز ابایی نداشته باشند ولی درباره فیلم دیگری- که اتفاقاً مجوز هم نداشته - این قدر دموکرات باشند و دم از آزادی بیان بزنند!
اگر آنها با همین فرمان پیش بروند و مرگ را فقط برای همسایه خوب نبینند، می توان صادق شان دانست و الّا اگر فردا در باره اثری دیگر ، سازی دیگر کوک کنند ، بر نفاق شان صحه می گذارند.

5 - وقتی می شود درباره رئیس جمهور کشور ، بدون هیچ مجوزی فیلم ساخت - که اساساً اشکالی هم ندارد - قاعدتاً باید درباره دیگران و از جمله حامیان پشت پرده " من روحانی هستم" نیز فیلم ساخت و واقعیت ها را در قالب مستندهایی به تصویر کشید. امید که کسی ناراحت نشود.

6 - اما از لحاظ محتوایی ، عمده تلاش فیلم این است که بگوید روحانی اصولگرا بوده و سوابق اصولگرایی اش چنین بوده و چنان.
مخاطب این مضمون نیز بدنه اجتماعی حامی روحانی است تا آنها را نسبت به او دلسرد کنند. درباره این مضمون محتوایی نیز چند نکته قابل توجه است:
 
- تقریباً همه کسانی که به روحانی رأی دادند، از سوابق او در جبهه اصولگرایی آگاه بودند و البته می دانستند که او ، برخلاف اصولگرایان تندرو ، از همان ابتدا ، اعتدالگرا بوده است.در واقع ، سازندگان فیلم ، تحصیل حاصل کرده اند.

- این که با به رخ کشیدن سوابق اصولگرایی کسی بخواهند او را تخریب کنند، اعتراف به این است که اصولگرایی به روایتی که مدعیان کنونی بدان قائل اند ، چقدر با مردم زاویه پیدا کرده است که خود اصولگرایان هم وقتی می خواهند وجهه کسی را در کلیت جامعه مخدوش کنند، پرونده اصولگرایی اش را رو می کنند!

- اگر روحانی این قدر اصولگرا بوده و آنچنان که در این فیلم آمده ، چه قبل و چه بعد از انقلاب، از بقیه کاندیداهای 8 گانه انتخابات 92 ، سوابق مبارزاتی و انقلابی و اصولگرایی بیشتری داشته ، چرا مدعیان اصولگرایی در انتخابات از او حمایت نکردند و برعکس، کمر همت به تخریب اش بستند؟!

- تأسف انگیز است که هنوز نمی دانند مردم از اصولگرایی و اصلاح طلبی عدول کرده اند و به دنبال "کارآمدی" اند. در انتخابات 92 ، اصلاح طلبان کاندیدای خود را داشتند و اصولگرایان هم کاندیداهای خودشان را. اما مردم فارغ از این که چه کسی وابسته به کدام جریان سیاسی است ، ترجیح دادند به کاندیدایی رأی دهند که فارغ از نام ها و عناوین سیاسی، بتواند اوضاع نابسامان کشور را سر و سامان دهد.

 آقایان و خانم هایی که شترتان هنوز پای در گِل عناوین اصولگرایی و اصلاح طلبی دارد! بدانید و بفهمید که این عناوین برای مردم نه آب و نان می شود و نه عزت و آزادی؛ آنها خسته شده اند از جنگ این عناوین ؛ مردم فقط "کارآمدی" می خواهند. این را می فهمید؟!






هورا بکشیم، فحش ندهیم!
هوادار ایرانی «فرانک ریبری» به خودش حق می‌داد حتی به خانواده هوادار ایرانی «ژاوی آلونسو» توهین کند! فحاشی مذموم است چه رسد به بهانه هواداری از دو بازیکن فرانسوی و اسپانیایی...
 عصر ایران؛ احسان محمدی - «فوتبال مهم‌ترین چیز بی‌اهمیت این دنیاست»- کارلو آنجلوتی.
 
بعد از پایان دو مسابقه نیمه‌نهایی «بایرن مونیخ – رئال مادرید» و «چلسی- اتلتیکو مادرید» درحالی‌که «مانوئل نویر» دروازه‌بان آلمانی در میانه زمین «سرخیو راموس» را - که با دو گل دردناک باعث شکست تیمش شده بود در آغوش گرفته بود و با او حرف می‌زد- سایر بازیکنان به هم خسته نباشید می‌گفتند و متمدنانه لباس‌هایشان را به رسم یادگاری عوض می‌کردند.

 در همان دقایق اما فضای مجازی به زبان فارسی پر بود از فحش و توهین هواداران این دو تیم به هم؛ جوان ترها به جان هم افتاده بودند، قطار واژه‌های آب نکشیده را نثار بازیکنان محبوب یکدیگر می‌کردند، گاهی هم که احساس می‌کردند این حرف‌ها حق مطلب را ادا نمی‌کند، به خانواده و رفتگان همدیگر ناسزا می‌گفتند!

یعنی هوادار ایرانی «فرانک ریبری» به خودش حق می‌داد حتی به خانواده هوادار ایرانی «ژاوی آلونسو» توهین کند! فحاشی و به کار بردن واژه‌های 18+ دو ایرانی هم زبان و هم میهن و هم فرهنگ در هواداری از دو بازیکن فرانسوی و اسپانیایی! این فحاشی‌ها البته دامان نویسندگان ورزشی را هم می‌گیرد که در نقد یک تیم یا بازیکن خارجی یادداشت می‌نویسند. کافی است به کامنت هایی که اجازه انتشار می‌یابند نگاه کنید!

خانم‌ها و آقایان!

 ستاره‌های فوتبال را دوست داشته باشید، از بازی آنها لذت ببرید، به هیجان بیایید و فریاد بزنید اما به خاطر آنها به هم‌وطن خودتان توهین نکنید! باور کنید بسیاری از مردم دنیا فکر می‌کنند ایران یک کشور بیابانی است که شترها در آن تردد می‌کنند و نفت زیادی دارد. همین! این تمام شناخت آنها از کشور ماست. به غرورمان بر بخورد یا نه این ماجرا ,واقعیت دارد. حتی «بسیاری» از دانش آموخته های آن هم این‌گونه فکر می‌کنند چه رسد به فوتبالیست‌هایی که خیلی اهل مطالعه نیستند.

فکر نکنید آنها از دم مزه کباب ایرانی با دوغ و ریحان را چشیده‌اند و دلشان ضعف می رود برای ستون‌های ریخته و نریخته تخت جمشید و هر شب برای اینکه دریاچه ارومیه پر آب شود دعا می‌کنند!

در باور شهروندان عام خارجی ایران به خاطر پاره‌ای رفتارها و نحوه انعکاس آن در رسانه‌ها حتی اگر کشور معروفی باشد کشور محبوبی نیست. چه دلیلی دارد به خاطر بازیکنانی که حتی حاضر نیستند به ما فکر کنند به همدیگر فحاشی کنیم؟
 
در نمونه‌ای آشکار « پائولو مالدینی» فوق ستاره فوتبال ایتالیا وقتی همراه تیم پیشکسوتان میلان به تهران آمد، با آنکه شاهد بود نیمه شب هزاران نفر به استقبال او در فرودگاه آمده بودند و نامش را در خلال مسابقه با تمام وجود فریاد می‌زدند حتی حاضر نشد در گفت وگوی تلویزیونی حاضر شود. گفت پولش را بدهید حرف می‌زنم! بی آنکه فکر کند در این کشور و در روزهای اوجش هزاران دختر و پسر پوستر او را به دیوار زدند و شب با رویای دیدنش به خواب رفتند.

او مثل تمام بازیکنان دنیای حرفه‌ای بیش از آنکه به دل هوادارانش فکر کند به حساب بانکی‌اش می‌اندیشد.

باور کنید «پپه» و «کریستین رونالدو» و «مورینیو» حتی اگر نقشه جهان را وسط زمین فوتبال روبه رویشان پهن کنید بعید است به آسانی بتوانند ایران را پیدا کنند چه رسد به اینکه برایشان مهم باشد سبد کالا به شما تعلق گرفته است یا نه! مهم باشد که «حمیدرضا رسایی» به جای شما فکر می‌کند و قانون می‌نویسد یا «خاتمی» حق ندارد برود به مراسم خاکسپاری «ماندلا».
 
فوتبال یا سیاست، هنر یا تاریخ فرقی نمی‌کند؛ دوست داشته باشید و لذت ببرید اما به خاطر کسی که برایتان تب نمی‌کند نمیرید و دیگران را نکشید!

هورا بکشیم اما فحش ندهیم آن هم به هموطن خودتان به خاطر فوتبالیست سرزمینی دیگر ...




جعفر محمدی : این که چشم تان را ببندید و دهان تان را باز کنید و بگویید فلانی جاسوس بوده که نشد حرف ...


دو سؤال منطقی از کسانی که این روزها خیلی داد می کشند و تهدید می کنند
در ششم بهمن 1386 جشنواره بین‌المللی فارابی در ایران برگزار شد و "ریچارد فرای"به عنوان مهمان رئیس جمهور وقت ایران در آن حاضر شد و مورد تقدیر ویژه قرار گرفت. غلامعلی حداد عادل هم بعد از پایان سخنرانی رییس جمهور وقت، نزد فرای رفت و از او به دلیل یک عمر تلاش برای معرفی فرهنگ و تمدن ایران زمین به مردم جهان سپاسگزاری کرد.


عصرایران ؛جعفر محمدی - در ششم بهمن 1386  جشنواره بین‌المللی فارابی در ایران برگزار شد و "ریچارد فرای"به عنوان مهمان رئیس جمهور وقت ایران در آن حاضر شد و مورد تقدیر ویژه قرار گرفت.


 غلامعلی حداد عادل، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و رییس وقت کمیسیون فرهنگی مجلس هم بعد از پایان سخنرانی رییس جمهور وقت، نزد فرای رفت و از او به دلیل یک عمر تلاش برای  معرفی فرهنگ و تمدن ایران زمین به مردم جهان سپاسگزاری کرد.

تقدیر رئیس جمهور وقت ایران از ریچارد فرای به پاس یک عمر تلاش او برای شناساندن فرهنگ و تمدن ایران به جهان / این عکس را باشگاه خبرنگاران که وابسته به صدا و سیمای جمهوری اسلامی است ، منتشر کرده است.


فرای در این مراسم، از دولت ایران خواست اجازه دهد که بعد از مرگ، پیکرش را در کنار زاینده رود دفن کنند. احمدی نژاد ، نه تنها با این درخواست موافقت کرد ، بلکه خانه ای را هم به او اهدا کرد که تا آخر عمرش بتواند در ایران زندگی کند.

حال که فرای از دیده از دنیا فروبسته است، دو سؤال منطقی از کسانی که مخالفت خود را دفن فرای در ایران را اعلام می کنند مطرح می کنیم و امیدواریم به جای آن که یکی از برچسب هایی که همواره در جیب شان دارند را نصیب ما کنند ، مثل آدم های عاقل بدان جواب دهند؟

گروه های تندرو در اصفهان، با هجوم به آرامگاه دو ایران شناس ، خواستار تخریب آن شدند و مخالفت خود با دفن فرای را اعلام کردند.


1 - اگر همان گونه که می گویید فرای جاسوس بوده است ، چرا وقتی این جاسوس زنده بود و به ایران آمد و رئیس جمهور وقت و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس از وی تقدیر کردند ، چیزی نگفتید و اعتراضی نکردید؟ واقعاً یک جاسوس زنده خطرناک تر است یا یک جسد بی جان؟

اگر پاسخی برای آن سکوت و این هیاهو ندارید ، قبول کنید که دارید سیاسی کاری می کنید. چون دولت مقبول خودتان ، حق داشت از فرای تقدیر کند و به او خانه ای تاریخی و مجلل اهدا کند ولی دولت رقیب ، حق ندارد در تجلیل از یک عمر خدمات این ایران شناس و در عمل به وصیت اش ، حتی یک قبر هم به او بدهد!
کمی تقوا ، مخصوصاً برای کسانی که ادعاها دارند، بد نیست.

چند نفر از نمایندگان اصفهان با نوشتن نامه ای به رئیس جمهور او را تهدید کردند که در صورت دفن فرای با "عکس العمل شدید کنترل نشده مردمی" مواجه خواهد شد!این نمایندگان نگفته اند که اگر فرای جاسوس بود ، چرا این عکس العمل کذایی را هنگام سفر او به ایران و اصفهان و دیدار با رئیس جمهور وقت ، راه نینداختند؟!



خانه ای در اصفهان که احمدی نژاد به فرای اهدا کرده بود

 2 - می گویید جاسوس است و وقتی هم این جاسوس به ایران رفت و آمد می کرد اصلاً اعتراضی نداشتید. حالا بفرمایید این آقا دقیقاً چه جاسوسی هایی می کرده است و چه سندی دارید؟ این که چشم تان را ببندید و دهان تان را باز کنید و بگویید فلانی جاسوس بوده که نشد حرف. همین اتهام را می شود بدون دلیل و مدرک درباه خودتان هم مطرح کرد.
احتمالاً یکی از حوزه های جاسوسی او ، دربارهای سلسله های پادشاهی کهن ایران بوده است چرا که به عنوان یک ایران شناس - و به قول موسوی بجنوردی،بزرگ ترین ایران شناس جهان - به زبان های اوستایی، سغدی و پهلوی آشنایی کامل داشت.

پس لطفاً درباره سکوت تان در هنگام سفر فرای به ایران و تقدیر احمدی نژاد از او توضیحی دهید و اسناد جاسوس بودن او را منتشر نمایید. البته سندتان "سند" باشد ، نه چیزی که خودتان نوشته باشید و بعد همان را به عنوان سند، ارائه دهید. متوجه که می شوید؟!



عصر ایران