سخنان کوتاه و پرمعنا
سخنان کوتاه و پرمعنا

سخنان کوتاه و پرمعنا

فلسفی

جعفر محمدی : مردم فقط "کارآمدی" می خواهند. این را می فهمید؟!


6 نکته درباره "من روحانی هستم"
وقتی می شود درباره رئیس جمهور کشور ، بدون هیچ مجوزی فیلم ساخت - که اساساً اشکالی هم ندارد - قاعدتاً باید درباره دیگران و از جمله حامیان پشت پرده " من روحانی هستم" نیز فیلم ساخت و واقعیت ها را در قالب مستندهایی به تصویر کشید.
عصرایران ؛ جعفر محمدی - وقتی موضوع مستند "من روحانی هستم" در جامعه مطرح شد ، برخی دوستان و کاربران عصرایران پیشنهاد کردند در این باره مطلبی بنویسم. ولی از آنجا که فرصت دیدن فیلم را نداشتم ، طبیعتاً نمی توانستم درباره فیلمی که ندیده ام ، چیزی بنویسم ، هر چند که این روزها ، بسیاری از کسانی که له یا علیه آن حرف می زنند ، یک بار هم ندیده اند و صرفاً به شنیده ها بسنده می کنند!6 نکته درباره

اما بعد از تماشای این فیلم یک ساعته ، نکاتی چند را قابل تأمل یافتم:

1 - شهرت "من روحانی هستم" ، بیش از آن که مدیون ساخت و فرم و محتوایش باشد ، رهین سر و صدایی است که برایش به راه انداخته اند و اگر این هیاهو نبود، همین چند سطر را هم درباره اش نمی نوشتم.
تهیه کنندگان این مستند ، باید سپاسگزار دولتی هایی باشند که که مبلغان رایگان فیلم شان شدند و دیده و ندیده علیه آن سخن گفتند!
این ماجرا برای چندمین بار ثابت کرد که دولت یازدهم، در مواجهه تبلیغاتی با رقبای تندرو ، همچنان مغلوب است و همچنان ناشیانه بازی می کند، بسیار ناشیانه.

2 - وقتی فیلم را دیدم ، یاد انگلیسی ها افتادم که برای آن که یک حرف نادرست را به مخاطب القاء کنند ، صد سخن درست می گویند تا لفافه ای باشد بر حرف و نیت اصلی!
روش انگلیسی ، همچنین نسخه مجرب "گفتن بخشی از واقعیت" راتوصیه می کند و اصلاً توجهی ندارد که گفتن بخشی از واقعیت ، در ذات خود تفاوتی با دروغگویی ندارد.
برخی از داخلی ها در این زمینه خوب پیشرفت کرده اند! "من روحانی هستم" ، پر است از تعریف و تمجید از روحانی ، به ویژه در نیمه نخست آن - که نیمه اثبات حسن نیت است - و در میان این همه ذکر خیر ، شیطنت های خودشان را هم کرده اند.

3 - تقاضاهای صورت گرفته برای برخورد قضایی با این فیلم، فاقد وجه است. گروهی با هر نیت ، مستندی ساخته و حرف خود را گفته اند. از منظر حقوقی هم رعایت کرده اند که مشکلی نداشته باشد.
گیریم که در روایت شان از زندگی و زمانه حسن روحانی ، خواسته اند مطالب دلخواه شان را القا کنند. جوابش که دادگاه و برخوردهای سلبی نیست!

متأسفانه توصیه به برخورد، گاه از جانب کسانی صورت گرفته که در سخن داعیه دار آزادی بیان هستند. تولید این فیلم نیز، مصداقی از آزادی بیان است و کسی قانوناً حق ندارد کسانی که در یک فرایند مدنی سخن می گویند را تحت تعقیب قرار دهد. پاسخ سخن ، سخن است نه چماق.

توصیه می شود آقایانی که خواستار برخورد سلبی و قضایی با "من روحانی هستم" هستند ، به جای این رویکرد، آن را نقد کنند؛ این به نفع همه است و به نفع فرهنگ گفت و گو.

4 - حامیان اصولگرای این مستند، حرف های امروزشان در باب لزوم پاسداشت آزادی بیان را خوب به یاد داشته باشند. این بسیار مضحک است که آنها همواره علیه کتاب ها ، رسانه ها و فیلم های غیر همسو با خودشان ، شاخ و شانه بکشند و خواستار توقیف و برخورد شوند و حتی از تجمع خیابانی هم برای لغو اکران یک فیلم نیز ابایی نداشته باشند ولی درباره فیلم دیگری- که اتفاقاً مجوز هم نداشته - این قدر دموکرات باشند و دم از آزادی بیان بزنند!
اگر آنها با همین فرمان پیش بروند و مرگ را فقط برای همسایه خوب نبینند، می توان صادق شان دانست و الّا اگر فردا در باره اثری دیگر ، سازی دیگر کوک کنند ، بر نفاق شان صحه می گذارند.

5 - وقتی می شود درباره رئیس جمهور کشور ، بدون هیچ مجوزی فیلم ساخت - که اساساً اشکالی هم ندارد - قاعدتاً باید درباره دیگران و از جمله حامیان پشت پرده " من روحانی هستم" نیز فیلم ساخت و واقعیت ها را در قالب مستندهایی به تصویر کشید. امید که کسی ناراحت نشود.

6 - اما از لحاظ محتوایی ، عمده تلاش فیلم این است که بگوید روحانی اصولگرا بوده و سوابق اصولگرایی اش چنین بوده و چنان.
مخاطب این مضمون نیز بدنه اجتماعی حامی روحانی است تا آنها را نسبت به او دلسرد کنند. درباره این مضمون محتوایی نیز چند نکته قابل توجه است:
 
- تقریباً همه کسانی که به روحانی رأی دادند، از سوابق او در جبهه اصولگرایی آگاه بودند و البته می دانستند که او ، برخلاف اصولگرایان تندرو ، از همان ابتدا ، اعتدالگرا بوده است.در واقع ، سازندگان فیلم ، تحصیل حاصل کرده اند.

- این که با به رخ کشیدن سوابق اصولگرایی کسی بخواهند او را تخریب کنند، اعتراف به این است که اصولگرایی به روایتی که مدعیان کنونی بدان قائل اند ، چقدر با مردم زاویه پیدا کرده است که خود اصولگرایان هم وقتی می خواهند وجهه کسی را در کلیت جامعه مخدوش کنند، پرونده اصولگرایی اش را رو می کنند!

- اگر روحانی این قدر اصولگرا بوده و آنچنان که در این فیلم آمده ، چه قبل و چه بعد از انقلاب، از بقیه کاندیداهای 8 گانه انتخابات 92 ، سوابق مبارزاتی و انقلابی و اصولگرایی بیشتری داشته ، چرا مدعیان اصولگرایی در انتخابات از او حمایت نکردند و برعکس، کمر همت به تخریب اش بستند؟!

- تأسف انگیز است که هنوز نمی دانند مردم از اصولگرایی و اصلاح طلبی عدول کرده اند و به دنبال "کارآمدی" اند. در انتخابات 92 ، اصلاح طلبان کاندیدای خود را داشتند و اصولگرایان هم کاندیداهای خودشان را. اما مردم فارغ از این که چه کسی وابسته به کدام جریان سیاسی است ، ترجیح دادند به کاندیدایی رأی دهند که فارغ از نام ها و عناوین سیاسی، بتواند اوضاع نابسامان کشور را سر و سامان دهد.

 آقایان و خانم هایی که شترتان هنوز پای در گِل عناوین اصولگرایی و اصلاح طلبی دارد! بدانید و بفهمید که این عناوین برای مردم نه آب و نان می شود و نه عزت و آزادی؛ آنها خسته شده اند از جنگ این عناوین ؛ مردم فقط "کارآمدی" می خواهند. این را می فهمید؟!






هورا بکشیم، فحش ندهیم!
هوادار ایرانی «فرانک ریبری» به خودش حق می‌داد حتی به خانواده هوادار ایرانی «ژاوی آلونسو» توهین کند! فحاشی مذموم است چه رسد به بهانه هواداری از دو بازیکن فرانسوی و اسپانیایی...
 عصر ایران؛ احسان محمدی - «فوتبال مهم‌ترین چیز بی‌اهمیت این دنیاست»- کارلو آنجلوتی.
 
بعد از پایان دو مسابقه نیمه‌نهایی «بایرن مونیخ – رئال مادرید» و «چلسی- اتلتیکو مادرید» درحالی‌که «مانوئل نویر» دروازه‌بان آلمانی در میانه زمین «سرخیو راموس» را - که با دو گل دردناک باعث شکست تیمش شده بود در آغوش گرفته بود و با او حرف می‌زد- سایر بازیکنان به هم خسته نباشید می‌گفتند و متمدنانه لباس‌هایشان را به رسم یادگاری عوض می‌کردند.

 در همان دقایق اما فضای مجازی به زبان فارسی پر بود از فحش و توهین هواداران این دو تیم به هم؛ جوان ترها به جان هم افتاده بودند، قطار واژه‌های آب نکشیده را نثار بازیکنان محبوب یکدیگر می‌کردند، گاهی هم که احساس می‌کردند این حرف‌ها حق مطلب را ادا نمی‌کند، به خانواده و رفتگان همدیگر ناسزا می‌گفتند!

یعنی هوادار ایرانی «فرانک ریبری» به خودش حق می‌داد حتی به خانواده هوادار ایرانی «ژاوی آلونسو» توهین کند! فحاشی و به کار بردن واژه‌های 18+ دو ایرانی هم زبان و هم میهن و هم فرهنگ در هواداری از دو بازیکن فرانسوی و اسپانیایی! این فحاشی‌ها البته دامان نویسندگان ورزشی را هم می‌گیرد که در نقد یک تیم یا بازیکن خارجی یادداشت می‌نویسند. کافی است به کامنت هایی که اجازه انتشار می‌یابند نگاه کنید!

خانم‌ها و آقایان!

 ستاره‌های فوتبال را دوست داشته باشید، از بازی آنها لذت ببرید، به هیجان بیایید و فریاد بزنید اما به خاطر آنها به هم‌وطن خودتان توهین نکنید! باور کنید بسیاری از مردم دنیا فکر می‌کنند ایران یک کشور بیابانی است که شترها در آن تردد می‌کنند و نفت زیادی دارد. همین! این تمام شناخت آنها از کشور ماست. به غرورمان بر بخورد یا نه این ماجرا ,واقعیت دارد. حتی «بسیاری» از دانش آموخته های آن هم این‌گونه فکر می‌کنند چه رسد به فوتبالیست‌هایی که خیلی اهل مطالعه نیستند.

فکر نکنید آنها از دم مزه کباب ایرانی با دوغ و ریحان را چشیده‌اند و دلشان ضعف می رود برای ستون‌های ریخته و نریخته تخت جمشید و هر شب برای اینکه دریاچه ارومیه پر آب شود دعا می‌کنند!

در باور شهروندان عام خارجی ایران به خاطر پاره‌ای رفتارها و نحوه انعکاس آن در رسانه‌ها حتی اگر کشور معروفی باشد کشور محبوبی نیست. چه دلیلی دارد به خاطر بازیکنانی که حتی حاضر نیستند به ما فکر کنند به همدیگر فحاشی کنیم؟
 
در نمونه‌ای آشکار « پائولو مالدینی» فوق ستاره فوتبال ایتالیا وقتی همراه تیم پیشکسوتان میلان به تهران آمد، با آنکه شاهد بود نیمه شب هزاران نفر به استقبال او در فرودگاه آمده بودند و نامش را در خلال مسابقه با تمام وجود فریاد می‌زدند حتی حاضر نشد در گفت وگوی تلویزیونی حاضر شود. گفت پولش را بدهید حرف می‌زنم! بی آنکه فکر کند در این کشور و در روزهای اوجش هزاران دختر و پسر پوستر او را به دیوار زدند و شب با رویای دیدنش به خواب رفتند.

او مثل تمام بازیکنان دنیای حرفه‌ای بیش از آنکه به دل هوادارانش فکر کند به حساب بانکی‌اش می‌اندیشد.

باور کنید «پپه» و «کریستین رونالدو» و «مورینیو» حتی اگر نقشه جهان را وسط زمین فوتبال روبه رویشان پهن کنید بعید است به آسانی بتوانند ایران را پیدا کنند چه رسد به اینکه برایشان مهم باشد سبد کالا به شما تعلق گرفته است یا نه! مهم باشد که «حمیدرضا رسایی» به جای شما فکر می‌کند و قانون می‌نویسد یا «خاتمی» حق ندارد برود به مراسم خاکسپاری «ماندلا».
 
فوتبال یا سیاست، هنر یا تاریخ فرقی نمی‌کند؛ دوست داشته باشید و لذت ببرید اما به خاطر کسی که برایتان تب نمی‌کند نمیرید و دیگران را نکشید!

هورا بکشیم اما فحش ندهیم آن هم به هموطن خودتان به خاطر فوتبالیست سرزمینی دیگر ...




جعفر محمدی : این که چشم تان را ببندید و دهان تان را باز کنید و بگویید فلانی جاسوس بوده که نشد حرف ...


دو سؤال منطقی از کسانی که این روزها خیلی داد می کشند و تهدید می کنند
در ششم بهمن 1386 جشنواره بین‌المللی فارابی در ایران برگزار شد و "ریچارد فرای"به عنوان مهمان رئیس جمهور وقت ایران در آن حاضر شد و مورد تقدیر ویژه قرار گرفت. غلامعلی حداد عادل هم بعد از پایان سخنرانی رییس جمهور وقت، نزد فرای رفت و از او به دلیل یک عمر تلاش برای معرفی فرهنگ و تمدن ایران زمین به مردم جهان سپاسگزاری کرد.


عصرایران ؛جعفر محمدی - در ششم بهمن 1386  جشنواره بین‌المللی فارابی در ایران برگزار شد و "ریچارد فرای"به عنوان مهمان رئیس جمهور وقت ایران در آن حاضر شد و مورد تقدیر ویژه قرار گرفت.


 غلامعلی حداد عادل، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و رییس وقت کمیسیون فرهنگی مجلس هم بعد از پایان سخنرانی رییس جمهور وقت، نزد فرای رفت و از او به دلیل یک عمر تلاش برای  معرفی فرهنگ و تمدن ایران زمین به مردم جهان سپاسگزاری کرد.

تقدیر رئیس جمهور وقت ایران از ریچارد فرای به پاس یک عمر تلاش او برای شناساندن فرهنگ و تمدن ایران به جهان / این عکس را باشگاه خبرنگاران که وابسته به صدا و سیمای جمهوری اسلامی است ، منتشر کرده است.


فرای در این مراسم، از دولت ایران خواست اجازه دهد که بعد از مرگ، پیکرش را در کنار زاینده رود دفن کنند. احمدی نژاد ، نه تنها با این درخواست موافقت کرد ، بلکه خانه ای را هم به او اهدا کرد که تا آخر عمرش بتواند در ایران زندگی کند.

حال که فرای از دیده از دنیا فروبسته است، دو سؤال منطقی از کسانی که مخالفت خود را دفن فرای در ایران را اعلام می کنند مطرح می کنیم و امیدواریم به جای آن که یکی از برچسب هایی که همواره در جیب شان دارند را نصیب ما کنند ، مثل آدم های عاقل بدان جواب دهند؟

گروه های تندرو در اصفهان، با هجوم به آرامگاه دو ایران شناس ، خواستار تخریب آن شدند و مخالفت خود با دفن فرای را اعلام کردند.


1 - اگر همان گونه که می گویید فرای جاسوس بوده است ، چرا وقتی این جاسوس زنده بود و به ایران آمد و رئیس جمهور وقت و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس از وی تقدیر کردند ، چیزی نگفتید و اعتراضی نکردید؟ واقعاً یک جاسوس زنده خطرناک تر است یا یک جسد بی جان؟

اگر پاسخی برای آن سکوت و این هیاهو ندارید ، قبول کنید که دارید سیاسی کاری می کنید. چون دولت مقبول خودتان ، حق داشت از فرای تقدیر کند و به او خانه ای تاریخی و مجلل اهدا کند ولی دولت رقیب ، حق ندارد در تجلیل از یک عمر خدمات این ایران شناس و در عمل به وصیت اش ، حتی یک قبر هم به او بدهد!
کمی تقوا ، مخصوصاً برای کسانی که ادعاها دارند، بد نیست.

چند نفر از نمایندگان اصفهان با نوشتن نامه ای به رئیس جمهور او را تهدید کردند که در صورت دفن فرای با "عکس العمل شدید کنترل نشده مردمی" مواجه خواهد شد!این نمایندگان نگفته اند که اگر فرای جاسوس بود ، چرا این عکس العمل کذایی را هنگام سفر او به ایران و اصفهان و دیدار با رئیس جمهور وقت ، راه نینداختند؟!



خانه ای در اصفهان که احمدی نژاد به فرای اهدا کرده بود

 2 - می گویید جاسوس است و وقتی هم این جاسوس به ایران رفت و آمد می کرد اصلاً اعتراضی نداشتید. حالا بفرمایید این آقا دقیقاً چه جاسوسی هایی می کرده است و چه سندی دارید؟ این که چشم تان را ببندید و دهان تان را باز کنید و بگویید فلانی جاسوس بوده که نشد حرف. همین اتهام را می شود بدون دلیل و مدرک درباه خودتان هم مطرح کرد.
احتمالاً یکی از حوزه های جاسوسی او ، دربارهای سلسله های پادشاهی کهن ایران بوده است چرا که به عنوان یک ایران شناس - و به قول موسوی بجنوردی،بزرگ ترین ایران شناس جهان - به زبان های اوستایی، سغدی و پهلوی آشنایی کامل داشت.

پس لطفاً درباره سکوت تان در هنگام سفر فرای به ایران و تقدیر احمدی نژاد از او توضیحی دهید و اسناد جاسوس بودن او را منتشر نمایید. البته سندتان "سند" باشد ، نه چیزی که خودتان نوشته باشید و بعد همان را به عنوان سند، ارائه دهید. متوجه که می شوید؟!



عصر ایران


جعفر محمدی : با اهالی فرهنگ، مهربان باشید

سعه صدر لازمه تحقق شعار سال 93
جعفر محمدی
عصرایران - فرهنگ ، مقوله ای است که همواره در جامعه ما ، با کج اندیشی های زیادی مواجه بوده است چه آن که بسیاری از مسوولان ، به ویژه مدیران میانی، تصوری بسیار سطحی و اداری از فرهنگ دارند.
نمود "نگاه سطحی" شان را می توان در نگاه هایشان به ظواهر امور دید، مانند رها کردن تربیت وجودی انسان ها و پرداختن صرف به اموری مانند پوشش افراد و نیز در انبوه تبلیغات محیطی و بنرها و همایش ها و رسانه هایی که هر کدام شان کوهی از عناوین پر طمطراق فرهنگی را یدک می کشند!

"نگاه اداری" شان به فرهنگ نیز در امر و نهی های شان نمود دارد. گو این که اصحاب فرهنگ کارمندان و سربازانی هستند که هر آن ، منتظر دستور رئیس اداره با فرمانده پادگان هستند! یکی از اهالی فرهنگ که اتفاقاً مدیریت یک مجموعه فرهنگی را بر عهده دارد اخیراً می گفت که رئیس مافوق شان تصور می کند که با برگزاری جلسات مداوم هفتگی و ارائه دستورهای مداوم می تواند مقوله فرهنگ را در مجموعه تحت نظرش سروسامان دهد!

خروجی این سطحی نگری ها و تصورات پادگانی از فرهنگ ، برخوردهای تحکم آمیز و تحقیر آمیز با فرهنگ و اهالی فرهنگ است. به عنوان مثال ، کسی را در نظر بگیرید که عمری را در ادبیات سر کرده و به عنوان حاصل عمرش ، کتابی نوشته است که می خواهد آن را منتشر کند. در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، کتابش زیر دست ممیزی قرار می گیرد که حتی معنای کلمه ادبیات را نیز نمی داند و در عین حال ، نگران از دست دادن شغلش است. لذا با بدبینی به کتاب می نگرد و هر جا را متوجه نمی شود ، حذف می کند و نشر کتاب را منوط به حذف آن بخش ها می کند!

یا ممکن است ممیز کتاب ، دارای افکار کوته اندیشانه ای باشد و بخواهد آن را تحمیل کند. چند سال پیش ، نویسنده کتابی درباره تاریخ خرمشهر در اوایل دفاع مقدس، تعریف می کرد که کتابش را برای تجدید چاپ به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برده و در آنجا جوانکی به وی گفته که فلان عکس که نمایانگر یکی از جنایات بعثی هاست را باید حذف کند تا اجازه تجدید چاپ صادر شود.
نویسنده که خود از رزمندگان خوزستانی بوده و متن و عکس ها را در همان ایام دفاع قدس تهیه کرده بوده ، علت را می پرسد و پاسخ می شنود: ما الان با عراق دوست شده ایم ، درست نیست علیه شان عکس منتشر کنیم!

بدیهی است که برخوردهای سلیقه ای با فرهنگ و اهالی فرهنگ ، نتایجی جز این چند مورد نخواهد داشت:
- گروهی به فعالیت های زیر زمینی روی می آورند ؛ کما این که هم اکنون بازار پر شده است کتاب های بدون مجوزی که با دستگاه هایی مانند ریسوگراف تکثیر شده اند و نیز انبوه موسیقی زیرزمینی و فیلمسازی زیرزمینی و ... .
- گروهی راه دیار غربت را در پیش می گیرند و جلای وطن می کنند.
- جمعی قید کار فرهنگی را به کلی می زنند و به کاری دیگر مشغول می شوند.
- عده ای با تحمل سختی ها و به جان خریدن مصائبی مانند سانسور و تهدیدها و تحدیدها می کوشند چراغ فرهنگ را روشن نگه دارند.
- و نهایتاً عده ای که کوچکترین صلاحیت فرهنگی ندارند، ریاکارانه و صد البته کاسبکارانه ، یکه تاز می شوند و به نام فرهنگ ، زیرساخت های فرهنگ و هنر کشور را به نابودی می کشانند و همیشه هم طلبکار هستند!

محصول این وضعیت را نیز می توان در نسبت جامعه با تولیدات فرهنگی دید: تیراژ بسیار پایین مطبوعات ایران که جمع کل همه آنها حتی به نصف یک روزنامه پرتیراژ ژاپنی هم نمی رسد. شمارگان محدود کتاب در ایران که گاه به 500 نسخه هم کاهش می یابد و در حد متعارف ، تنها 3000 نسخه است. اقبال اندک به سینما ، سالن های خالی و نیمه خالی تئاتر ، نمایشگاه های هنری خلوت ، شبکه های متعدد تلویزیونی داخلی کم مخاطب و ... .

مقام معظم رهبری ، سال 1393 را سال "اقتصاد و فرهنگ ، با عزم ملی و مدیریت جهادی" نامیدند.
اگر قرار است "عزم ملی" در عرصه فرهنگ محقق شود ، این اتفاق رخ نمی دهد جز آن که اهالی فرهنگ ، تصدی گری فرهنگ و هنر را رأساً بر دوش گیرند و با تشکیل انجمن ها و تشکلات غیردولتی مسؤولیت پذیری تاریخی خود را اثبات کنند.
"مدیریت جهادی" نیز در عرصه فرهنگ ، جز با جهاد اکبر در شکستن "غرور و تمامیت خواهی دولتی" محقق نمی شود. دولت تا به حقوق حاکمیتی خود بسنده نکند و بخواهد با استفاده از اقتداری که دارد ، در کوچکترین امور فرهنگی دخالت کند و مثلاً سطر به سطر همه کتاب ها را بخواند تا اجازه نشر بدهد و با سوء ظن به اهالی فرهنگ بنگرد ، چرخ فرهنگ مملکت نمی چرخد.

وقتی یک فیلمساز حتی بعد از طی مراحل سخت ممیزی ، مطمئن نیست که فیلمش در نیمه اکران به علت فشارهای فراقانونی از پرده پایین کشیده می شود یا نه؟ وقتی صاحب یک رسانه که با هزاران سختی و صدها خط قرمز واقعی و غیر واقعی ، چراغ رسانه را روشن نگه می دارد ولی به دلیل یک خطا - که در کار رسانه اجتناب ناپذیر است - هر آنچه رشته را پنبه می کنند ، وقتی در هزاره سوم ، هنوز در برخی شهرها ، به دلیل آن که فلان مسوول از موسیقی خوشش نمی آید ، به هنرمندان اجازه برگزاری یک کنسرت ساده را نمی دهند ،   وقتی در این کشور ، کنسرت فردی مانند سید حسام الدین سراج که از خوانندگان سنتی ایران است و در وقار و متانت آثارش تردیدی نیست ، با تجمع گروه فشار در یک شهرستان لغو می شود و ... و به طور خلاصه ، وقتی اهالی فرهنگ و هنر احساس می کنند که شهروندان درجه دومی هستند که با آنها هر طور که می خواهند رفتار می کنند ، نمی توان به تعالی فرهنگ در کشور امید بست.

پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب که در آن به مسأله فرهنگ به طور ویژه پرداخته شد و نام سال جاری هم به "فرهنگ" مزین شد ، هر چند مخاطب عمومی به وسعت همه مردم ایران دارد، اما مخاطب خاص آن ، تمام اشخاص حقیقی و حقوقی ای هستند که توان استیلا بر اهالی فرهنگ را دارند تا از این پس ، سعه صدر پیشه کنند و با دید بازتری به مقوله فرهنگ و اهالی فرهنگ بنگرند  و بدانند که کار فرهنگ جز به دست اهالی فرهنگ سر و سامان نمی گیرد و نیز بدانند که اهالی فرهنگ برای فرهنگ ، دلسوز تر از اهالی سیاست هستند.




نکاتی به بهانه پیام نوروزی مقام معظم رهبری
 عصر ایران- تاکید هم‌زمان مقام معظم رهبری بر دو مقوله «اقتصاد» و «فرهنگ» به عنوان محورهایی که بیش از عرصه های دیگر باید در سال 1393 مورد توجه قرار گیرند و نام گذاری سال جدید با اشاره موکد به این دو عرصه را در عین این که باید به فال نیک گرفت و رایحه برنامه و امید را از آن استشمام کرد، می توان  دست مایه پاره ای نکات و اشارات نیز قرار داد بی آن که  بخواهیم الزاما همه این موارد را به ایشان نسبت دهیم.
1- مولانا در دفتر چهارم مثنوی معنوی می گوید:
آدمی اول حریص نان بود
زان که قوت و نان ستون جان بود
چون به نادر گشت مستغنی زنان
طالب نام است و مدح شاعران

او بسیار پیش از آبراهام مازلو بر رجحان نیازهای مادی بر معنوی تاکید ورزیده بود اما نه به قصد توقف بر همان نیازها.

چندان که مازلو نیازهای آدمی را به 5 طبقه تقسیم می کند: نیازهای زیستی شامل خوراک و پوشاک و تامین نیازهای جنسی و مسکن، نیازهای امنیتی به منزله رهایی از وحشت و حفاظت از خود، نیازهای اجتماعی و روابط با دیگران، احترام به خود و احساس برخورداری از منزلت و سرانجام «خود شکوفایی» تا به تعبیر مازلو «انسان می تواند آنی بشود که باید باشد».

نکته جالب این که در آموزه های دینی ما تعبیر «فلاح» به کار رفته که اتفاقا برگردان درست آن نه «رستگاری» که همان «خود شکوفایی» است. کما این که کار کشاورز یا فلّاح نیز عمل فلاحت است و فلاحت همان شکوفا ساختن گیاه است.بنا براین اشاره به هر دو مقوله اقتصاد و فرهنگ در عین تاکید بر هر دو وجه مادی و معنوی به رستگاری نهایی نیز می تواند معطوف باشد.

2- فرهنگ، همان فرهنگ است و نباید آن را به «ایدئولوژی» یا یک قرائت خاص از یک مکتب فکری تقلیل داد. شوربختانه باید گفت که سال هاست جماعتی دچار بد فهمی از مقوله فرهنگ شده اند و موضوعی شکوفا محورانه را دست مایه تهدید و تحدید ساخته اند.

حال آن که فرهنگ با تولید خلاقه حاصل می آید و به تعبیر رییس جمور روحانی اگر قرار بود برخی روش ها نتیجه دهد در سال های گذشته این اتفاق رخ داده بود. فرهنگ در سایه اعتماد می بالد و می شکوفد و بدون اعتماد هیچ تحول فرهنگی رخ نخواهد داد.

تعبیر دیگری که می توان از هم نشینی فرهنگ و اقتصاد استخراج کرد این است که هم اقتصاد به فرهنگ نیاز دارد و هم فرهنگ به اقتصاد. مطابق گزاره اول اقتصاد را نمی توان یک سره به آموزه های آدام اسمیتی تاویل کرد و هیچ وجه انسانی برای آن در نظر نگرفت. زیرا اگر چنین بود اقتصاد را ذیل علوم انسانی تعریف نمی کردند.  معادله2  ضرب در 2 هم در آفریقا می شود 4 و هم در آمریکا. اما این فرمول ریاضی است و اقتصاد، اسیر این فرمول ها نیست و راهکاری که در دنیای سرمایه داری به نتیجه رسیده الزاما در جامعه ما به موفقیت نمی انجامد.

از این رو دولت کنونی را نیز باید از در غلتیدن کامل به پاره ای توصیه ها که متناسب با اقتضائات جامعه ما نیست بر حذر داشت. تفاوت جدی نهادگرایان با قائلان به اقتصاد آزاد بدون چون و چرا در همین توجه فرهنگی و محیطی است.

مطابق گزاره دوم نیز فرهنگ مقوله ای انتزاعی نیست که امور آن بی توجه به اقتصاد سامان یابد. بودجه های فرهنگی باید افزایش یابد اما نه برای برخوردارانی که از واژه فرهنگ برای تمتع بیشتر پوششی می سازند که باید برای همه تولید کنندگان معنویت یا همان آثار خلاقه فرهنگی باشد.

3- با این که اصول گرایان تندرو از نتیجه انتخابات 24 خرداد 1392 ناخرسندند اما ازاشارات صریح رهبری می توان دریافت که حماسه مورد نظر سیاسی را تحقق یافته می دانند و به رغم اضطرابات سیاسی و دیپلماتیک رادیکال ها از دو حوزه سیاست داخلی و سیاست خارجی چنین به نظر می رسد که خاطر مدیریت عالی نظام اتفاقا از این دو حوزه آسوده است.

هر چند که بعید نیست باز گروهی تاکید بر مقوله فرهنگ را نیز بهانه عیب جویی از متولی فرهنگ و هنر در دولت سازند. اما در همین سال جدید مدیریت صدا و سیما با هزار میلیارد تومان بودجه دولتی و درآمدهای بازرگانی دیگر نیز تغییر می کند و انتظار می رود نقشه راه جدید فرهنگی ابتدا در این سازمان به اجرا گذاشته شود.

4- تاکید بر عزم ملی هم می تواند به این معنی باشد که دولت و قوه اجرایی به  تنهایی از عهده این مهم بر نمی آیند و قوای دیگر و جامعه باید همکاری کنند.همه اینها در عین حال پیام آور لزوم آشتی ملی برای دست یابی به اهداف ملی هم هست.

اشارات مدیریتی را نیز می توان حمل بر این کرد که مدیریت کشور پس از یک دوره پر التهاب و طرح شعار به جای عملکرد واقعی انقلابی به تجدید روحیاتی سراغ دارد که در آغاز جمهوری اسلامی به وفور دیده می شد و به مرور رنگ باخت.

دریغا اگر به جای توجه به روح  مولفه های نام گذاری سال جدید به نصب بنرها و تبلیغات بسنده شود و گروهی باز درصدد مصادره برآیند که پیام روشن و صریح است: اهتمام عمومی برای بهبود اوضاع اقتصادی با توجه به واقعیت غیر قابل انکار اولویت آن و در عین حال فرهنگ به مثابه فلاحت منتهی به فلاح و این فلّاحی از کسانی بر می آید که خود به صفات متناسب مدیریتی آراسته باشند و گرنه اگر بحث بر سر ادعا باشد شخصی که 9 هزار میلیارد تومان از ثروت این مردم را هنوز به خزانه یا بیت المال بازنگردانده نیز داعیه ها داشت.

هم نشینی اقتصاد و فرهنگ می تواند میوه های شیرینی به بار دهد اگر آفاتی چون شعار زدگی و خدای ناکرده ریا کاری به جان نهالی نیفتند که در آغاز سال جدید غرس شده است.




پاسخ به فراخوان مشاور اقتصادی رئیس جمهور:
سعید افشار
عصر ایران - آقای مسعود نیلی مشاور محترم اقتصادی ریاست جمهوری از صاحب نظران خواسته اند که دیدگاههای خود در مورد مباحث مختلف پیرامون حل مشکلات اقتصادی و رسیدن سریعتر به استانداردهای توسعه را اعلام دارند و البته اشاره ای هم به برنامه استراتژی توسعه اقتصادی و صنعتی ایران داشته اند که حدود یک دهه پیش توسط خود ایشان و همکارانشان تدوین گردیده بود.

تردیدی نیست که ما از نظر توسعه همه جانبه متاسفانه از کشورهای جهان و حتی منطقه خاورمیانه عقب مانده ایم. بدیهی است که همه مدعیان نخبگی در این عقب ماندگی سهیم هستند و راهکارهایی که تاکنون بکار رفته کمتر نتیجه مثبت داشته است.
لذا نگارنده بعنوان یک صنعتگر با بیش از سی سال تجربه بر این باور است که تجدید نظر کلی در برنامه های توسعه بایستی صورت پذیرد که در ذیل بدان اشاره می شود:

اول به صنعت و تولید که ظاهرا چراغ جادوی همه برنامه ریزان و مدیران ارشد دولتی محسوب می شود، می پردازیم.
موقعی که از صنعت صحبت می شود، ظاهرا فقط شکل و نماد چندین سوله بزرگ پیش چشم برخی پدیدار می گردد که در گوشه های آن ماشین آلات مشغول کار هستند و
برای پرکردن سوله ،مدام داوطلب می طلبد!
واقعیت اما اینگونه نیست، صنعت در اصل بایستی در چارچوب برنامه ریزی بازرگانی و با توجه به صرفه و صلاح آن بررسی و پیاده شود؛ با این اوضاف ، چند صنعت می تواند ما را به حل سهل الوصول تر مشکلات رشد همه جانبه و حل بخشی از بحران بیکاری امیدوار سازد.

به عنوان مثال صنعت توریسم، صنعت ورزش، صنعت فیلم و تئاتر، صنعت حمل و نقل و توسعه بخش خدمات فنی و مهندسی و اقتصاد شبکه می تواند بخشی از آن باشد.
اما منصف و واقع بین باشیم .مثلا در صنعت گردشگری تا وقتی زیرساخت های توسعه توریسم حل نشده نمی توان بدان امید بست. از همین فرودگاههای خود شروع کنیم، از سرویس بهداشتی و توالت سنتی یا آسانسور و بخش تحویل بار، گمرک، صف گذرنامه، سیستم کنترل حفاظت، سیستم سرویس های خدماتی و رستوران ها، نوع برخورد راننده تاکسی ها (جولان مسافرکش های شخصی که جای خود دارد)، نبودن مترو به نقاط مختلف، ضعف سیستم راه آهن، برخورد غیرحرفه ای فروشندگان آموزش ندیده فروشگاههای فرودگاه (به دلیل قیمت بالای محصولات عرضه شده در فروشگاه های فرودگاه نسبت به داخل شهر، کشور ایران یک استثنا در در دنیا محسوب می شود) بلد نبودن زبان انگلیسی توسط بیشتر ماموران فرودگاه ، گران بودن هتل ها به نسبت قیمت جهانی و امکان نداشتن استفاده از کارت بانک های بین المللی و ... نشان دهنده این است که تا بسترسازی نشده، نمی توان به درآمد صنعت توریسم امید بست، اگرچه به عنوان بخش مهمی از خدمات نقش بسیار جدی در توسعه و اشتغال به عهده دارد.

صنعت ورزش و صنعت فیلم هم که مشکلات حرفه ای و حاشیه ای خود را دارند و باید در جلساتی با حضور مدیران اتحادیه باشگاهها و خانه سینما، مقررات دست و پاگیر را حذف کنند. بدیهی است بازار میلیاردها دلاری در این بخش به صورت بالقوه وجود دارد.

در بخش صنایعی مانند فولاد و اتومبیل سازی با توجه به کمبود منابع آبی در ایران می بایستی تغییرات جدی و اساسی صورت گیرد زیرا اصولا صنایعی مانند فولاد نیاز به آب بری زیاد دارند و به همین دلیل است که صنایع فولاد را در جهان معمولا کنار دریاهای آزاد تاسیس می کنند. صنایع خودروسازی هم گرفتار همین مقوله است. پیشنهاد نگارنده تعطیلی سریع و البته برنامه ریزی شده صنایع فولاد و خودروسازی یا انتقال آن به سواحل جنوب کشور مثلا استان بلوچستان است.

صنعت پتروشیمی می تواند در بحث توسعه نقش خوبی بازی کند به شرطی که از فن آوری روز دنیا بهره گیرد. در سال های اخیر به دلیل در دسترس نبودن کاتالیزورها و فیلترهای پیشگیری از خروج آلاینده های خطرناک از دودکش ها و تکنولوژی قدیمی، آلودگی جدی شهرهای جنوبی کشور از جمله اهواز، آبادان، خرمشهر، ماهشهر و ... را فرا گرفته که می دانیم هزینه زیادی از بابت آسیب به محیط زیست و آلوده کردن هوا و خاک و آب به مردم تحمیل کرده است.
بدون پرداختن به مقوله حفظ محیط زیست و سلامت آب، هوا و خاک، توسعه پایدار امکان پذیر نخواهد بود. چین نمونه عینی آن است.

توسعه کشاورزی که هم از بخش هایی است که بایستی تغییرات اساسی در آن صورت گیرد.

در حال حاضر حدود 90درصد آب شیرین کشور صرف تولیدات کشاورزی می شود و البته با روش سنتی آبیاری مشکلات حادی در رابطه به انتها رسیدن منابع آبی کشور بوجود آمده است.
از آنجایی که تقریبا هر متر مکعب آب منجر به تولید یک کیلوگرم گندم می شود. کافیست با توجه به منابع محدود آب شیرین قیمت تمام شده یک متر مکعب آن محاسبه و در هزینه های تمام شده یک تن گندم تولیدی محاسبه شود. در چنان محاسبه ای در خواهیم یافت قیمت تمام شده در ایران حداقل 5 یا 6 برابر قیمت جهانی است. راه حل را متخصصین اقتصاد کشاورزی بگویند و از متخصصین امور کشت و زرع هم در رابطه با نوع گیاهانی که به آب کمتری نیاز دارند، خواسته شود که تحقیقات عملی انجام دهند تا در کشور گرفتار خشکسالی و کم آبی، بر معضلات بتوانیم تا حدودی فائق آییم.

  آشکار است که برنامه ریزی های ده سال پیش را نمی توان برای توسعه آینده کشور پیشنهاد کرد.

پیشنهاد مشخص به مشاورت محترم ریاست جمهوری که مثل بسیاری دیگر دل در گرو توسعه ایران عزیز دارند، این است که به جای اقتصاد صنعت سنگین برای توسعه به اقتصاد شبکه ای روی آورده شود و سیستم آموزش عمومی و آموزش عالی را در جهت آن ساماندهی مجدد نمود.

در برنامه توسعه شهری هم بنا را بر عدم توسعه ناهمگون گذاشت. شهرهایی مثل تهران با توجه به توسعه نابسامان و ساخت برج ها و ساختمان های بلند در آینده جز مسایل لاینحل کشور محسوب خواهند شد. همچنین به دلیل کمبود آب می بایستی تغییرات جدی در مسائل خدمات شهری هم به وجود آید. مثلاً به عنوان یک مثال ساده اما مهم شهرداری ها از کاشت گونه های گیاهی که آب بری فراوانی دارند ، مانند چمن خودداری کنند و درختان ویژه مناطق کم آب را در سطح شهر بکارند.

آنچه گفته شده ، تنها رئوس مطالب بود که اگر واقعاً عزمی برای ایجاد برخی تغییرات جدی و تاریخی در اقتصاد ملی و برنامه های توسعه ای وجود داشته باشد، می توان با کمک صاحبان نظر و کارشناسان خبره، برای هر کدام از آنها برنامه عملیاتی و زمان بندی شده تدوین کرد و کشور را نجات داد.


جعفر محمدی
عصرایران  - سال هشتم هجری است. سپاه 10 هزار نفری اسلام به فرماندهی حضرت محمد (ص) ، فاتحانه وارد مکه می شود.
رسول خدا ، 13 سال در آن شهر مردم را به اسلام دعوت کرد و چیزی جز ستم و توهین از آنان ندید.
مکیان ، حتی یک بار او و پیروانش را به مدت سه سال از شهر بیرون کردند تا مسلمانان ، در سخت ترین شرایط آب و هوایی و اقتصادی در شعب ابی طالب زندگی کنند. در همان سال ها بود که خدیجه (س) همسر وفادار پیامبر از دنیا رفت.

هنگامی که لشکر محمد(ص) وارد مکه می شد ، جنگ هایی که ابوسفیان و سایر مشرکان با پیامبر و مسلمانان داشتند و نیزه ها و شمشیرهای آنان که به خون یاران پیامبر سرخ شده بود ، از فکر و ذهن سپاهیان اسلام مرور می گذشت.

پیامبر می توانست دستور دهد همه مشرکان و در رأس آنها ، ابوسفیان به اشدّ مجازات برسند. اینک دست بالا ، با سپاه او بود.

نبی رحمت(ص) ، اما مدارا پیشه کرد و هموطنان خود را ولو آن که در « فتنه جنگ مسلحانه علیه اسلام و مسلمین» شرکت داشتند را بخشود. حتی به سرکرده آنها امان داد و  فراتر از این ، اعلام کرد که هر که به خانه ابوسفیان برود ، در امان است ، همان گونه که پناهندگان در مسجد الحرام نیز در امان اند.

پیامبر حتی قاتل عمویش را نیز بخشود و از خونش گذشت و فرمود: کسی که بر مردم آسان نگیرد نباید انتظار رحمت داشته باشد... .

رفتاری چنان کریمانه باعث شد اسلامی که در آغاز کار ، نمازهایش با حضور سه نمازگزار - پیامبر و علی(ع) و خدیجه(س) - و به طور مخفیانه اقامه می شد، به دینی جهانشمول تبدیل شود و از شهر کوچک مکه به همه قاره های جهان برسد و بیش از یک میلیارد پیرو داشته باشد.

***

سال 1435 هجری است . چندی قبل از آن ، در یکی از سرزمین هایی که مردمانش اسلام آورده و منادی دین رحمت نیز شده اند، بین گروه هایی از مردمانش ، اختلافاتی به وجود آمده که به مراتب کوچک تر از اختلاف خونینی بود که بین پیامبر اسلام(ص) و ابوسفیان وجود داشت؛
ابوسفیانی که شمشیر به دست گرفته بود تا ریشه اسلام را بزند و محمد(ص) را بکشد و از همین رو جنگ هایی همچون بدر الاکبر ، سویق، احد، حمراءالاسد، بدر الموعد و خندق را علیه پیامبر فرماندهی و ساماندهی کرده بود.
در یکی از همین جنگ ها - احد - بود که حمزه ، عموی دلاور و نامدار پیامبر به شهادت رسید و جگرش را در آوردند و خوردند.

اما در سرزمینی که سخنش رفت ، برخی از کسانی که خود را پیرو آخرین رسول الهی می دانند، چیزی از کرامت پیامبرشان را در وجود خویش ندارند. آنان هر آن که در خط و باند و جناح سیاسی شان نیست را به عناوینی چون فتنه گر و محکوم فتنه می نوازند و می رانند.
 
اتفاقات تلخ 88 که بعد از انتخابات ریاست جمهوری رخ داد، اینک به بخشی از تاریخ ایران تبدیل شده است. طرفین دعوا ، که چند کاندیدای مخالف بودند، اینک داعیه ریاست جمهوری ندارند، چه آن که یکی رئیس جمهور شد و دوره اش به اتمام رسید و آن دیگران هم با روی کار آمدن روحانی ، اهداف خود را محقق شده می بینند و می دانند که اساساً زمین بازی آنها برای کسب ریاست جمهوری وجود خارجی ندارد.

هم موافقان کاندیدایی که بعدها رئیس جمهور شد و هم مخالفان او ، آرام نشسته اند و زندگی خود را می کنند. منطق زندگی بر همه شان حکمفرماست چون می دانند که آن ماجرا تمام شده و اینک وقت ساختن کشوری است که بدون اتحاد ملی هرگز آباد نمی شود.

اما عده ای افراطی، که اتفاقاً بیش از همه ادعای اسلام و مسلمانی و تبعیت از ولایت فقیه دارند، دست بردار نیستند. نان و نام آنها در کاسبی حوادث 88 است. کاسبان فتنه را می توان از ادبیات شان شناخت: هر کس که با آنان نیست را فتنه گر می نامند و برایش هیچ حقی قائل نیستند. اگر کسی از مخالفان شان در جایی مشغول به کار شود، هیاهو می اندازند که وا اسلاما! فتنه گران در فلان جا کار می کنند و حال این که فتنه و فتنه گر اصلی خودشان هستند که نمی خواهند جامعه روی آرامش ببیند.

پیامبر (ص) که در جایگاه تصمیم گیری بود ، قاتلان نزدیکانش را عفو کرد اما اینان که در جایگاه تصمیم و قضا هم نیستند، چنان وانمود می کنند که گویی کسی کشته شده و اینان ولی دم هستند و باید تصمیم بگیرند و تصمیم هم گرفته اند که نبخشند!

جالب این که اینان بر آنند که هر که در ماجرای 88 دستگیر و محکوم شد نیز به عنوان "محکوم فتنه" باید از حقوق قانونی خویش بی بهره  باشد و حال آن که قوانین همین جمهوری اسلامی که آقایان نانش را می خورند، تکلیف را مشخص کرده که کدام محکوم از چه حقوقی و تا چه زمانی محروم است.
 
راست می روند و چپ می آیند و در گذشته افراد کنکاش می کنند تا بلکه جمله ای از کسی پیدا کنند که الان می شود بر سرش چماق کرد. اینان، این قدر حقیرند!

ای کاش اینان ، نه به نام اصولگرایانی که به اصول اسلام پایبندند که به عنوان گروه هایی صرفاً سیاسی و بدون هزینه کرد از دین محمد(ص) ، این رفتارهای حقیرانه و کینه توزانه را از خود بروز می دانند.

شک نکنید که هر کدام از اینان ، به جای حضرت محمد(ص) ، به پیامبری می رسید ، حتی همسرانشان نیز بدان ها ایمان نمی آوردند. آیا اگر اینان فاتحان مکه بودند، حمام خون به راه نمی انداختند؟!

به راستی پیامبر رحمت (ص) کجا و مدعیان پیروی از او کجا؟!




سایت عصر ایران